mardi 8 octobre 2013

دزدی ادبی‌ و دزدِ بی‌ شرم




چندی پیش شخصی‌ در فیسبوک از اینکه شعرش رو به نامِ شریعتی ( همان دکتر شریعتی خودمون که براش کلی‌ جک داریم) در کیهان لندن چاپ کرده بودند ناراضی‌ بود، این شخص خود را با عنوانِ شاعر و ادیب معرفی میکرد و دوستاش و همراهانِ صفحه هم استاد استاد دنبالش راه افتاده بودند، اول که شکوایه را دیدم ناراحت شدم که چرا کیهان لندن چنین ظلمی کرده و شعرِ این شخص رو دزدیده، بعد که شعر را دیدم برق از ۳فازم پرید،‌ای داد و بیداد از این همه پر روی و بی‌ شرمی، اون شعر از آثارِ معروف و شناخته شدهٔ "کارو "  به نامِ "کفر نامه" بود.


خداوندا !



خداوندا...!



اگر روزی بشر گردی



زحال بندگانت با خبر گردی



پشیمان می شدی از قصه خلقت



از اینجا از آنجا بودنت !



خداوندا ...!



اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی



لباس فقر به تن داری



برای لقمه ی نانی



غرورت را به زیر پای نامردان فرو ریزی



زمین و آسمان را کفر می گویی ... نمی گویی؟



خداوندا ...



اگر با مردم آمیزی



شتابان در پی روزی



ز پیشانی عرق ریزی



شب آزرده و دل خسته



تهی دست و زبان بسته



به سوی خانه بازآیی



زمین و آسمان را کفر می گویی ....نمی گویی؟



خداوندا ...



اگر در ظهر گرماگیر تابستان



تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری



لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری



وقدری آن طرف تر کاخ های مرمرین بینی



و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد



و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد



زمین و آسمان را کفر می گویی ....نمی گویی؟



خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت را...!



تو خود سلطان تبعیضی



تو خود یک فتنه انگیزی



اگر در روز خلقت مست نمی کردی



یکی را هم چون من بدبخت



یکی را بی دلیل آقا نمی کردی



جهانی را چنین غوغا نمی کردی



دگر فریادها در سینه ی تنگم نمی گنجد



دگر آهم نمی گیرد



دگر این سازها شادم نمی سازد



دگر از فرط می نوشی می هم مستی نمی بخشد



دگر در جام چشمم باده شادی نمی رقصد



نه دست گرم نجوائی به گوشم پنجه می ساید



نه سنگ سینه ی غم چنگ صدها ناله می کوبد..



اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد



برای نامرادی های دل باشد



خدایا گنبد صیاد یعنی چه؟



فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه؟



اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟



به جدی درد تنهایی دلم رارنج می داد



که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم



خدایی که فغان آتشینم در دل



سرد او بی اثر باشد خدا نیست؟!



شما ای مولیانی که می گوید خدا هست



و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!



بگویید تا بفهمم



چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟



چرا برناله پر خواهشم پاسخ نمی گوید

یکی‌ دو نفر بهش فهماندن که این شعر از آثارِ " کارو" است، اما با کمالِ وقاحت میگفت این شعر از من بوده و یک بار در جمع شاران و ادیبان و استادانِ بزرگ خواندم و کسی‌ نگفت از کارو است ( یعنی حتما کارو از من دزدیده) ، خلاصه کامنت‌های آنها را پاک و آنها را از جمعِ دوستان حذف کرد. با خودم گفتم صفحه را بگردم ببینم شاید واقعا شاعر باشه و دیگران از رو دستش کپی کرده باشند.

چند شعر در صفحش گذاشته بود و نتنها اسمِ شاعر را ننوشته بود بلکه یک تاریخ هم زیرِ شعر نوشته بود به آن معنا که این شعر را در آن تاریخ نوشتم و عکسی‌ را هم ضمیمه شعر کرده بود.
خلاصه شعر‌ها رو که بررسی‌ کردم به چیز‌های جالبی‌ رسیدم از این قرار

یک شعر از "شهریار" گذشته بود:
 گفتید ......مرانید گدا را ، از در من نیز مرانده ام، تو خود می دانی من هم که گدای توام ای باب نجات --- اما......تو چگونه این گدا می رانی
 دوبیت از یک شعر دهه ۷۰

یک شعر از مهدی سهیلی:

روزگاري رفت و من در هر زمان ـ
آزمودم رنج « غربت » را بسي
درد « غربت » ميگدازد روح را
جز « غريب » اين را نميداند كسي

هست غربت گونه گون در روزگار
محنت غربت بسي مرگ آور است
از هزاران غربت اندوه خيز
غربت « بي همزباني » بدتر است

حالا اینکه کیهانِ لندن اشتباه کرده و شعرِ "کارو" رو به اسمِ " شریعتی" پخش کرده هم بماند


مشخصاتِ این شخص به توصیه دوستان حذف شد. امیدوارم خودش بیاد و توضیح بده و از کارش اظهارِ پشیمانی بکنه




Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire

نظر شما بدون نظارت و سانسور پخش میشود