mercredi 17 mars 2010

من کودک کارم- ندیمه، 13ساله، دوم دبستان

آنچه در زیر می خوانید گزیده ای است ازمجموعه ای که کودکان کارگر نوشته اند، در کلاس هایی که چند سال است روزهای جمعه در چند مرکز غیردولتی برای آموزش این کودکان تشکیل می شود. این مجموعه را علی صداقتی خیاط ، نویسنده و فعال حقوق کودکان ،در چند مجلد با عنوان های برج غار،غارتار و ترس غار گردآورده و انتشارات ناهید چاپ کرده است. این کودکان - ایرانی و افغانی - برای گذران زندگی خود و خانواده شان مجبورند کار کنند و از همین رو از رفتن به مدرسه و درس و تحصیل محرومند. تنها از طریق شرکت در این کلاس ها در روزهای جمعه و تعطیل توانسته اند سواد خواندن و نوشتن بیاموزند و برخی از آنان چند کلاسی به مدرسه بروند. نوشته هایشان با همه کوتاهی و نارسایی های املایی و نوشتاری آینه تمام نمای زندگی پر از رنج و مشقت ، ترس ها ،نگرانی ها ، خواست ها و آرزوهای آنان است.
ندیمه، 13ساله، دوم دبستان
یک روز خوب
من در سال15/11/84 گونی می زدم. 200 گونی زدم خودم به تنهایی. شب ها تا ساعت یک شب گونی می زنیم. الان هم می زنیم. وقتی که گونی ها را زدیم همه تمام شدند، پول ها را مادرم و پدرم گرفتند به من که تا ساعت یک شب گونی می زدم پولی ندادند. من می خواستم با پول گونی ها مانتو بخرم. قبل ازاینکه گونی بزنیم به پدرم گفتم که برای من مانتو بخر. گفت دلت خوشه پولم کجا بود. اگر پول داشتم خانه را عوض می کردم و یک فرش می خریدم. وقتی که پدرم این حرف را زد احساس کردم که اصلا مرا دوست ندارد. یک روز همین جور نشسته بودم که پدرم گفت عزیزم فکر می کنی امروز چه روزی است. گفتم دوم خرداد.پدرم گفت چیزی به نظرت نمی رسد. گفتم نه. گفت تولدت مبارک.یک کادو هم گرفته بود، اگر گفتید چه؟ با پول هایی که گونی زده بود سه هزار تومان دیگر رویش گذاشته بود و یک مانتو برایم خریده بود.احساس خوبی داشتم.

1 commentaire:

نظر شما بدون نظارت و سانسور پخش میشود